شوهر دوم Masha Rasputina

ماشا از چیزی چیزی نمی ترسد چنین شخصیتی است. او بدون ترس به مرحله رفت. اما در ابتدا کاستی که ماشا آواز ایگور ماتا «Play، musician» را اجرا کرد، به تلویزیون منتقل نشد. ایگور سپس دانش آموز یک مدرسه موسیقی بود. در ابتدا او "موسیقیدان" را لاریسا دولینا دعوت کرد، اما او حاضر نشد: می گویند، آهنگ "شوروی".

وقتی ماشا چند خط را با صدای علامت تجاری اش آواز کرد، مات ابتدا حتی ترسید: "خنک! اما ما نمیتوانیم اینگونه آواز بخوانیم! بیش از حد غربی. " با این حال، ما آهنگ را ضبط کردیم، و من آن را به استانکینو بردم. ویراستاران نوار را در قفسه قرار داده اند: بنابراین، آنها می گویند، دختر نمی تواند آواز بخواند. یک سال بعد، هنگامی که دزدان دریایی شروع به پیچیدگی "موسیقی دان" در سراسر کشور کردند، خدمه تلویزیون با عجله به دنبال سازنده رفت: "چنین مرد عجیبی آواز می خواند! یک نابغه! کجا می توانم آن را پیدا کنم؟ "در نهایت، آنها به من گفتند:" سرباز خود را سریع تر! مقامات التماس می کنند. "


از اولین اولین پخش "پست صبح"، مشها در سراسر کشور معروف شد و تا آن زمان همسر دوم Masha Rasputina نیز بر روی صفحه نمایش آبی ظاهر نشد. اولین آلبوم او که ما در استودیو الکساندر Kalyanov، دوست بزرگ Pugacheva "در زمان" گرفته شده است. او به او درباره ماشا گفت و به او گفت. روز بعد Rasputin به یک مخاطب در آپارتمان Pugacheva در خیابان Tverskaya دعوت شد. پریما دانا همیشه دستش را روی پالس نگه داشت و استعدادها را ردیابی کرد، بنابراین او تصمیم گرفت شخصا متوجه ستاره در حال رشد شود ...

درب توسط یک زن افتتاح شد. بدون آرایش، ناخوشایند، در یک بلوز خانه. ما بلافاصله Pugachev را در آن شناختیم. معلوم شد: آنها سرزده را با تعجب گرفته بودند. و ما در رژه کامل رفته ایم! یک مکث ناخوشایند وجود داشت. Masha خجالت زده به اتاق درست در کت رفت. آنها نشستند ما چای با کیک تهیه کردیم. و بعد متوجه شدم که پوگاچوا شروع به ترک اتاق نشیمن در دلایل مختلف کرد. بیست و دو بار او را ترک کرد و هر بار که یک تازه وارد شد، ابتدا چشمانش را گذاشت و سپس لب هایش را عوض کرد، سپس پیراهن او را به یک لباس تغییر داد، پاشنه بلندش را گذاشت ... در نهایت کاملا تغییر کرد. "وو، بازی همراه با من" - او به Presnyakov گفت و چندین آهنگ انجام داد. سپس کاست را با آهنگ "Play، Musician!" قرار داده ایم. بلافاصله راپوتوف را در کنسرت تئاتر آواز خود دعوت کرد.

خیلی زود ما تمام کشور را فتح کردیم و حتی اتهام Pugacheva را نیز رها کردیم! بلافاصله، در کنسرت های دولتی، آل لا Borisovna آواز در بخش نهایی، و در شروع در سال 1992، آنها شروع به رقابت برای دعوت Masha به کرملین. این نمی تواند به Pugachev آسیب برساند.


من به یاد می آورم که او خود را به ما معرفی کرد. من تلفن را برداشتم و سپس صدای "بیا، ستاره خود را ..." - "چه کسی از او می پرسد؟" - "این ملکه جهان است که او را می خواند". سپس متوجه شدم که آن چه بود. "خوب، پس، تماس بگیرید ماشا؟" - من دوباره بپرسم. "نه. من را گرفتی! "- و گوشی هم خراب شده است

"آیا شما از همسرتان حسود نیستید؟" او دریای تحسین شده بود ...

- بله، ما تا به حال چنین مزخرفی را انجام دادیم! ماشا ماه یکصد و چهل کنسرت را به من داد استرالیا، امریکا، اروپا، کشور وسیع ما. تور، تور، تور ... ما در سراسر ساعت کار می کردیم! رکوردها در تلویزیون، رادیو، استودیو، کنسرت، مصاحبه. به یاد داشته باشید، در برخی از برنامه ماشا آواز خواند: "زنده، کشور!". الکساندر ملینین به ما آمد و تحسینش کرد: "خب، شما بیگانه هستید! تقلید به عنوان مخازن. تنها گرد و غبار یک ستون است! "


و بعد ... ماشا به من حسادت نکرد. با شوهر دوم Masha Rasputina همه چیز خوب به دست آمد. به طور طبیعی، مردان به طور مداوم او را تشویق می کردند، رستوران ها به طرف او می رفتند، آرنج ها، آهنگسازان را به یکدیگر می کشیدند: "ماشا، ما می خواهیم یک آهنگ بنویسیم". ما کیسه ای از نامه ها را حمل کردیم، در پاکت نامه آدرس "مسکو" بود. Masha Rasputina. " یک بار در یک روزنامه اعلام شد: "چه کسی رویاهای شب سربازان را می فهمد". و ماشا برنده شد! من شکی ندارم که سربازان او را تنها در رویاهای وابسته به عشق شهوانی دیدند ...

من یادم می آید که آنها در یک نامه خندیدند. سرباز مظلوم نوشت: "ماشا، من خدمت می کنم و می آیم. تردید نکن، من یک میلیون تومان کسب خواهم کرد و ازدواج خواهم کرد! "

بله، و من برای مدت طولانی وفادار به ماشا باقی ماندم. من، مانند رئیس تیم،، در ضمن، فرصتی عالی برای زنا داشتم: من بعد از انتخاب همه دختران برای حمایت از آواز. و با تنظیم شرایط خاص، می توانم هر زیبایی را انتخاب کنم. اما من آن را نداشتم ...

ماشا به شدت محبوب بود. من به یاد می آورم که وقتی که او در تبلیغات از چکمه های داخلی ارائه شد، من این "چکمه های احساس" را دیدم، بلافاصله هشدار داد: "آنها را نگذارید. یک جفت را بر روی شانه بگذارید و عکس بگیرید. " سه روز بعد، چکمه های کیفیت متضاد خریداری شد. برای این تولید کنندگان خود را به Masha مرسدس بنزین.

من به یاد داشته باشید که در شب در رستوران روسیه در Brighton ساحل ماشا توسط نماینده خانه Versace دیده می شود. و درست بعد از این کنسرت، او لباس و چکمه ها را در اتاق فرستاد. این لباس مانند شلوار برای او بود. در همان زمان یک مجله جامع نیویورک Magazine مصاحبه را با ماشا در میان گذاشت، و او را با کمال تعریف کرد: "خواننده روسی دارای صدای بلند و صدای منحصر به فرد است. در جهان فقط سه یا چهار صدایی وجود دارد. "

- در یک زمان شایعات مداوم وجود داشت که مشا Rasputina با فیلیپ کیر کوروف رابطه داشت ...

- بله، من خودم آن را ساختم! این اتفاق افتاد که ماشا اغلب در کنسرت با کریکوف اجرا کرد. فیلیپ - در بخش اول ماشا دوم را بست. به طور طبیعی، شایعه آنها بلافاصله و ازدواج کرد، بیشتر من همیشه در سایه ها باقی مانده بود ...

یک تابستان، فیلیپ و من در کروز در امتداد دریای مدیترانه بودند. کشتی پر ستاره بود. هنرمندان در شب ها با هم رقابت می کنند و روزنامه نگاران با آنها مصاحبه می کنند. و پس از آن به من افتاد: "اگر من یک هیزم بر روی آتش بگذارم؟" در صبحانه به Masha و فیلیپ پیشنهاد می کنم: "آیا نمی خواهید تظاهر کنید که شما یک رابطه داشته اید؟" Masha and Filey فورا این ایده را برداشت و شروع به فروپاشی در عرشه کرد، دست ها پشت سر آنها عکاسان را می کشیدند و یکدیگر را می کشیدند تا یک زن و شوهر را در آغوش بگیرند. یک بار قبل از "راه رفتن" بعدی فیلیپ به کابین ما در شورت رفت. Masha، دیدن این "رسوایی"، عصبانی بود: "چرا شما مانند آن لباس؟ نمی خواهم با تو باشم در حقیقت پاکتی است که ایکسوم دارد! »او در حقیقت همیشه حقیقت را به مادر گفت ...


یک روز یک شرکت بزرگ در هنگام شام جمع شد و فیل پرسید: "چگونه می توانم یاد بگیرم که چنین آواز بخوانم؟" و او به شدت جواب داد: "هرگز یاد نخواهی یافت. شما نمی دانید چگونه می توانید آواز بخوانید! "فیل بلند شد و با افتخار گفت:" اما من زیبا هستم "" اوه، "Masha خندید. - همچنین، من خوش تیپ هستم! چشمها برافراشته میشوند برای کیر کوروف، حتی آنجلینا وووک مداخله کرد: "ماش، فیلون را جرم نگذار."

هنگامی که من در حمام ایستاده ام ناگهان شنیده ام - در داخل کابین افتادم. در داخل، با خنده، ماشا و فیلیپ سقوط کردند. من می شنوم: هی هی، هه هه، و ناگهان ماشا فریاد زد: "چی فلی! آن را به من آسیب می رساند! »فورا از حمام پرید و شروع به کشیدن فیلی. من می بینم که او دستش را به سختی چسبانده است. "من دیوانه هستم! - من می گویم - شما دو متر رشد کرده اید، و شما در سراسر بدن بر روی دست او است! "و به آرامی او را هل داد. به اعتقاد من، حسادت، در معرض نیست. من او را با یک انگشت لمس نمی کنم، اما او ناگهان شروع به مبارزه کرد. خیلی خنده دار! من در قفسه ی بوکس بلند شدم و اجازه می دهم که مشت ها را در مقابل بینی بگذارم. من مجبور شدم از خودم دفاع کنم، و به چشمش رفتم. ماشا به من حمله کرد: "چه کار میکنی؟! او امروز در حال انجام است! "

Filya، پوشش کبودی، فرار از کابین. بعد از مدتی می آید و ماشا می پرسد: «با تونالنیک روبرو شویم. خوب، چگونه می توانم در حال حاضر برای یک نمایش تلویزیونی آواز بخوانم؟ "او به او توصیه کرد:" بیا همانطور که هست. آنها می گویند که او برای یک زن رنج می برد. این فوق العاده است کبودی ها مرد واقعی را تزئین می کنند! "

آیا این درست است که دختر شما نیز می خواست که به یک خواننده تبدیل شود؟

- لیده توانایی های صوتی شگفت انگیز داشت. او به مدرسه موسیقی رفت، او شخصا به مدرسه "Gnesinka" درس داد. من مادربزرگ خودم را به خواب رفته بودم. اما ماشا اعتراض کرد: "این کار را نکن." در یک زمان، لیدا با نام مگا تحت نام آنجلا ارماکووا عمل کرد. هیچکدام از مخاطبان آن را نمی دانستند که در صحنه پشت ماشا، همراه با رقصنده های دیگر، دخترش بود. لیدا حتی یک خواننده پشتی بود ...


او یک کودک بسیار عاطفی را بزرگ کرد . و با شوهر دومش Masha Rasputin تا به حال فوق العاده ای، و حتی بی قرار، می توان گفت، روابط. ناامید شده، بی سر و صدا، او بسیار دشوار بود برای یادگیری. معلمان به طور مداوم از او شکایت دارند. بنابراین، او از یک مدرسه به سوی دیگر تغییر کرد. در نهایت آنها یک گران قیمت، پرداخت می شود. اما دختر دوباره چیزی اشتباه رفت. او نمی توانست فریاد بزند، مجبور شد کاری انجام دهد. و پس از آن بیماری ستارشی وجود دارد: "من دختر مشکا Rasputina است!" در سن چهارده سالگی، ما لیدا را برای تحصیل در انگلستان فرستادیم. در آنجا او شش ماه دیگر باقی ماند و دوباره: "من نمی خواهم!" من از مدرسه فارغ التحصیل شدم و در نیمی از غم و اندوه. خدا را شکر، مدرسه پرداخت می شود، گواهی صادر کرد - و همه.

و سپس لیدین یک معلم بر روی خواننده مرد. این مرگ او را شوکه کرد. در اینجا ماشا و من شروع به طلاق نمودیم. به طور خلاصه، دختر اولین فرسایش عاطفی داشت ...

به یاد داشته باشید که برای اولین بار بستری شدن، او را در بیمارستان دیدم. من به بخش اجازه داده نشد لیدا به من خیره شد، در یک لباس پانسمان و لبخند زد. "همه چیز خوب است" - می گوید. و سپس او به طور ناگهانی اعتراف کرد که او به طور مداوم صدای کسی را می شنود. "من یک تراشه در سرم دارم، پدر، کسی با من صحبت می کند ..." او زمزمه کرد.

"چرا مادرت را شکستی؟"

"آنها تقریبا بیست سال با هم زندگی کردند!" احساسات فروکش كردند، عشق گذشت ... البته ممكن بود چشم ها را ببندد و تصور كنید كه شما مریلین مونرو را متهم می كنید اما نمی توانید طبیعت را فریب دهید

من صرفا بیست و چهار ساعت در روز به ماشا اختصاص دادم، شبانه خواب ندیده بودم، در مورد مجسمه سازی، تورها، موها، لباس ها، صدای خودم فکر میکردم ... بعضی وقتها ماشین را در مقابل چراغ راهنمایی متوقف کردم و در حالی که چراغ قرمز چشمهایم را برای ده ثانیه بست و خودم را قطع کردم. Masha به طور کامل زندگی من را پر کرد. من سخنگوی او، کارگردان، شوهر، سبک، مشاور، تولید کننده، عکاس بودم ...


برای دو دهه من تنها یک عاشقانه با یک پرستار داشتم. در اواسط دهه 1980، زمانی که ماشا و من هنوز نقاشی نشده بودند. این فقط سه روز طول کشید. و پس از 17 سال با ماشا، من عاشق لیندن، معلم انگلیسی شدم. او با دختر من در خانه تحصیل کرد. ویکا تنها نوزده سال بود ...

وقتی ماشا موهای بلند دیگری را بر روی بالش پیدا کرد و یک رسوایی بزرگ ایجاد کرد. تلاش کردم حتی چهره اش را خراشیده کنم، به سختی توانست دستش را بگیرد. پس از مدتی والدین ویکا از ماشا می پرسند و تهدید می کنند: "اجازه دهید دختر شما تنها Volodya را ترک کند! بدتر خواهد شد! »ماشا بلافاصله معلم را رد کرد. اما رابطه ما با همسر من کاملا تخریب شده بود ...

به دلیل این رمان، ما جدا شدیم.

- و اولین کسی که کلمه "طلاق" را تلفظ کرد؟

- ما این تصمیم را با هم گرفتیم. من می خواستم در راه دوستانه: ما جدا زندگی می کنیم، اما ما همکاری می کنیم. هرگز به من نگفت که این ممکن است در غیر این صورت باشد. من Masha را با چنین مراقبت هایی احاطه کرده بودم که فقط برای استراحت و لذت بردن از زندگی در هنگام کار در کسب و کار نشان می دهد - هیچ مشکلی وجود ندارد. من فکر نمی کردم که او از آن رد شود ...

هنگامی که ما جدا شدیم، من تنها او را آرزو کردم: برای ملاقات با عشقم، ماندن در پایه که من آن را مطرح کردم ... اما او نمی تواند مقاومت در برابر آن ...

ما در حال حاضر در یک خانه کشور در Krekshin زندگی می کردند. وقتی آنها را ترک کردند، ماشا با دخترش آنجا ماند و من به آپارتمان منتقل شدم. لیدا شانزده ساله بود.

به من همه اطراف گفتم: "خب، شما و احمق! شما چه کار می کنید؟ »اما من با یک بیانیه به دفتر ریاست رفتم و ما اینجا هستیم و منحل شد. "آیا تقاضای تقسیم اموال دارید؟" آنها از من پرسیدند. "نه" من همه چیز را به همسر و دخترم می سپارم. " لیدا با توافق دو جانبه، یک عمارت در Krekshin را به ارث برده است. من هنوز یک آپارتمان داشتم و امیدوار بودم یکی از پنج ماشین را بدست بیاورم، اما منتظر بودم. چند روز پس از طلاق، تلفن ناگهان قطع شد. ده روز بعد ماشا و ویکتور بلافاصله خانه ما را فروخت


و من هنوز هم امیدوارم که با هم کار کنیم. او دوصد و پنجاه هزار دلار زیر کلیپ هایش گرفت. ما باید این پول را برای شش ماه "خلع سلاح"، ارائه کنسرت، اما ... ما مجبور بودیم خودمان را انجام دهیم. حتی آپارتمان پدرم را فروختم ...

اگر من همچنان Rasputina تولید شده باقی بمانم، او هنوز هم در سه ستاره از مرحله ما قرار دارد. بدون شک! اما شوهر جدید ویکتور تصمیم گرفت که خودش خودش بتواند "امپراتوری را حاکم کند" ... او فکر کرد که این آسان است. و من را برداشتند و بنابراین ماشا از چنین ارتفاع توانست پرواز کند. و بیرون تغییر کرد، اما این کار انجام نشد. چهره اش یک نام تجاری است! و او چیزی بیشتر برای آواز خواندن نداشت ...

- آیا عجیب نیست که در مصاحبه و در وب سایت های رسمی خواننده یک کلمه در مورد شما وجود ندارد؟

"ماشا به طور خاص نام من را ذکر نمی کند." اما هنوز هم بهترین سالهای زندگی من بود. این یک پیروزی است که من نمی دانم - داستان پری آمریکایی درباره سیندرلا در سرزمین شوراها! ما حتی قصد داشتیم یک فیلم موسیقی در مورد یک دختر روستایی، که به یک ستاره تبدیل شده بود، به نام «آخرین درایو» فیلمبرداری کرد. چنین داستان دراماتیک. در پایان فیلم، قهرمان تقریبا کشته شده است، تولید کننده در آخرین لحظه آن را با بدن او بسته است. پس از آن، آخرین دیسک خواننده بلافاصله پلاتین می شود ...

شاید آرزوهای من برای تولید کار درست باشد. اخیرا یک دختر بالغ غیرقانونی از کراسنویارسک داشتم. او به مسکو آمد و در تلاش بود تا یک حرفه خواننده را بسازد. او صدای عالی دارد. کتیا یک عکس از مادرش را به من نشان داد. این همان پرستار است که من در آن زمان در رشته بیمارستان دروغ گفتم، رمان کوتاهی داشتم. اما، متاسفانه، من فقط یک لباس سفید را به یاد دارم ... مطمئنا، می خواهم اعتقاد داشته باشم که این واقعا دختر من است. در هر صورت، من از دختر مراقبت خواهم کرد و او را به عنوان یک ماشا باز می گردانم. من واقعا به آن احتیاج دارم، زیرا برای کمک به لیدا، که در معرض دشواری بود، آرزو می کنم ...

یک بار از ویکتور، شوهر قدیمی من Masha Rasputina، متوجه شدم که ماشا و لیدا ارتباط بدی دارند. به زودی دخترم به من زد او به من گفت که مجاز به رفتن به خواهر کوچکش نیست. اگر او سعی کرد به کمک، مامان عصبانی بود و تمام وقت او متوقف شد: "از او دور شوید!"

من ویکتور را می نامم: "آیا می توانید لیدا یک آپارتمان بخرید؟ من به مسا میلیون ها نفر دادم

ما در مورد این یک سال بحث کردیم . من یک چیز گفتم: "فروش آپارتمان لیدا" آپارتمان ها فقط پانزده هزار دلار هزینه می کنند. ماشا و ویکتور خرید، تنها زمانی که آنها متوجه شدند - در غیر این صورت من آنها را از بین نمی برند!

من در خیابان Mosfilmovskaya در لیدا بودم. یک آپارتمان استودیویی معمولی. مبلمان و همه چیزهایی که برای زندگی ضروری است، او داشت. دختر سعی کرد زندگی مستقل خود را در آنجا آغاز کند. اما او خودش را بیشتر و بیشتر از هم جدا کرد. نه دوستان و نه بستگان. من با مادرم ارتباط برقرار نکردم، وحشت زده شدم ...

- و چرا رابطه آنها کار نمی کند؟

- شما باید از ماشا در مورد این سوال بپرسید. فقط او درباره لیدا هرگز صحبت نمی کند، اما به تمام سوالاتی که در مورد دخترش پاسخ می دهد، «بدون نظر» است. درست است، او یک بار به طور معمول کاهش یافته است: "لیدا در جایی ناپدید شده است." Masha وانمود می کند که او دختر ارشد ندارد. او به من و لیدا زندگی کرد ...

یک روز یک doorbell در درب من زنگ زد. من باز کردم، با یک تکه کاغذ، شبه نظامیان ایستاده بودم: "سلام، شهروند ارمکوف. ما یک حکم جستجو داریم! دختر شما نامه ای به پلیس نوشت که شما او را ضرب و شتم کردید و تمام چیزهای او را از او دزدیدید. " "من نمی دانستم،" من به بازجو گفتم "این نوشته توسط شخصی که در یک بیمارستان روان پزشکی درمان می شود نوشته شده است" روز بعد من به لیدا رفتم و پرسیدم: "چرا این کار را کردی؟" "آنها به من گفتند که این خیلی ضروری است ... "او پاسخ داد. لیدا نامه ای به پلیس نوشت و از او خواست تا به پدرش بیانیه ای بدهد. در آن، او از من خواسته بود که ببخشد ... مورد فورا متوقف شد. چرا و کسی که به آن نیاز داشت، نمی دانم ...

- و اکنون لیدا کجاست؟

- او در درمانگاه روانپزشکی منطقه ای در سرجیو Posad ...


وقتی مشغول به کار در بیمارستان به لیدا آمد، وقتی که او برای دومین بار آنجا بود، ماشا آمد. او به دخترش قول داد که با او زندگی کند و از او خواسته است که یک سند را امضا کند. همانطور که می دانستم، این یک وکیل کلی برای فروش آپارتمان لیدین بود. به هر حال، ارزش آن در آن زمان از پانزده هزار تا دو صد افزایش یافت! لیدا تمام مقالات را برداشت. پس از بیمارستان به مادرش نقل مکان کرد. اما سه روز بعد او دوباره با من زندگی کرد. و من یک بازنشسته هستم، چگونه میتوانم به او کمک کنم؟ "چرا اسناد را برای آپارتمان امضاء کردید؟" از دخترم می پرسم. "من این را به صورت داوطلبانه انجام دادم من به یک آپارتمان نیاز ندارم من نمی توانم بدون مادرم کار کنم، اما وعده دادم که با او زندگی خواهم کرد ... برای مادرم متاسفم. » بنابراین لیدا بدون یک آپارتمان باقی مانده بود. علاوه بر این، او از مسکو آزاد شد و در حومه ثبت نام کرد. هنگامی که او در محل ثبت نام خود به سرجیو افساد آمد و متوجه شد که به طور مستقیم هیچ نشانی از پناهگاه وجود ندارد: خیابان Serova که در گذرنامه ثبت شده است! یک انبار نیمه ویران وجود دارد، جایی که معلوم شد صد نفر ثبت شده است.

من به او پیشنهاد کردم: "لیدا، ما یک فروشگاه در حیاط داریم. سعی کنید، شاید شما می توانید در آنجا کار کنید. " او ساکن شد، مثل یک هفته به راه افتاد، و سپس او را اخراج کرد، با اشاره به این واقعیت است که دختر خیلی متواضع بود ...

"آیا آنها در مغازه که دخترش بود؟"

- نه، البته! او آنجا بود لیدیا ارماکووا. یک روز یک خدمه دوربین به حیاط ما آمد. هیچکس نمیتوانست درک کند که چه چیزی بود. مردان با دوربین به فروشگاه افتادند و شروع به خواندن همه کردند: "Rasputina دختر شما کجا کار می کند؟" از شگفتی فروشنده، فک پایین آمد: "چه دختر؟"

لیدا می خواست چندین سال پیش به صومعه برود. و Masha او را به یک جادوگر در جایی دور از مسکو ساخته شده است. او در آنجا وجود دارد. اما لیدا در صومعه زندگی نمی کرد. برای او سخت بود ... حالا او می خواهد به عقب برگردد، اما خیلی دشوار است ...


من با پزشکان مشورت کردم ، آنها می گویند، در سن سی سال، تشویق می کنند، سلامت دختران می تواند عادی شود. اما برای این او نیاز به توجه، مراقبت و درمان خوب دارد. اگر چه قرص ها پانزده هزار روبل هزینه درمان من را می دهد ما هیچ چیزی برای خرید با او نداریم ... و یک دختر بدون دارو مانند ماهی، خفگی است و خودش می خواهد به بیمارستان برود. علاوه بر این، شما باید با بازنشستگی خود مقابله کنید، که باید داده شود. پیاده روی، بپرس ... و این همه در حالی که در من

در 5 سال گذشته، لیدا در درمانگاه های روانپزشکی درمان شده است. این حداکثر یک ماه خواهد بود و دوباره به بیمارستان میرود. آخرین دفعه که او از خانه من از خانه من در بیمارستان خواسته بود و از او خواسته بود که آن را تحمل کند. آمبولانس برای او آمد ...

برای دو سال گذشته من به لیدا تنها در سرجیو افسانه سفر کرده ام. من بعضی از میوه ها را می گیرم و به قطار می روم برای بازدید از او، من باید دو و نیم ساعت آنجا بمانم. اما من می دانم که او منتظر من است ... و هنوز امیدوار است که مادر من نیز به او برسد ...